موفق و پیروز باشید.
۱۳۸۶ دی ۷, جمعه
۱۳۸۶ فروردین ۲۰, دوشنبه
جشن فروردينگان
جشن فروردينگان
ثمانه قدر خان :امروز كه نوزدهم فروردين مطابق با روز فروردينگان مي شود زرتشتيان در آرامگاه قصر فيروزه جمع شده اند و از طلوع آفتاب تا غروب به نيايش مي پردازند و جشن مي گيرند.
شايد تنها اداي مراسم ديني و آئيني براي زرتشتيان يك بخش گردهمايي آنهاست كه كنار يكديگر ولي روش شناختي جمعيت نشانه هايي از ميل دروني انسان ها به اتحاد و با هم بودن را در برگزاري جشن ها و مراسم مذهبي و آئيني مي داند. به طور كلي جشن ها براي مردم بهانه اي است جهت تبادل افكار ميانه بدون در نظر گرفتن فضاي احاطه كننده آنها.
ولي هر قوم و ملتي دليل پايداري گروه خود را در شناخت ديگر ملت ها جست وجو مي كند كه در نهايت ارتباط شكل مي گيرد و براي شناخت بيشتر تبليغ معنا پيدا مي كند. شايد يكي از پررنگ ترين مباحثي كه در خصوص شناخت آئين ها از طرف مردم هر قوم صورت مي گيرد فراگير كردن جشن هاي آنها است. تمركزي كه دنيا براي تمام آئين هاي خود اتخاذ كرده است و پيگيري و تبليغات گسترده روي آن نتيجه اي همچون شناخت بين المللي از روز هايي چون جشن كريسمس، هالوين عيد پاك، روز والنتاين داشته است.
اينكه اروپائيان چگونه توانستند در كوتاه ترين مدت جشن هاي محلي خود را جهاني كنند يك طرف صورت مسئله است چه صورت ديگر برمي گردد به زمينه اي كه آنها براي شناساندن آئين هاي خود در داخل كشور خود و بعد از آن در دنيا به وجود آوردند. زمينه شناخت فرهنگ خودي بعد از فراگير شدن قدرت تبليغ بيروني پيدا مي كند و مي تواند از درهاي داخلي بگذرد و خارج از در ها به صورت يك تبليغ فرهنگي و صادراتي عرضه شود. آئين و تبليغي كه در نهايت به جذب توريسم مي انجامد.
اتفاقي كه در خصوص برگزاري مراسم آئيني در ايران رخ مي دهد، معنايي ندارد جز اينكه آنها كه ايراني هستند نيز اطلاع چنداني از آئين و رسوم گذشته خود ندارند و نبود اطلاعات باعث مي شود بسياري در اين انديشه باشند كه جشن هاي ايراني فقط به زرتشتيان متعلق است نه به تمام ايرانيان.
نبود زمينه لازم براي شناخت آئين هاي خود در درون مرز ها هيچ گاه به ما اين امكان را نداده است تا در شناساندن اين مراسم به ديگران پيگير شويم.
در برگزاري مراسم ويژه ايرانيان به گفته ميزانيان رئيس كميسيون فرهنگي انجمن زرتشتيان و دولت اجازه تبليغ نمي دهد و وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز برگزاري مراسم جشن هاي ايراني را در اماكن عمومي صادر نمي كند.
هر چند ميزانيان معتقد است كه جشن هاي ايرانيان كم رنگ و فراموش نشده است اما بيشتر مردم ايران حتي نام اصلي ترين جشن هاي سنتي ايراني را هم نمي دانند.
فرهنگ پا نگرفته ايراني در ايران سبب شده تا همين اندك مانده هاي فرهنگي، فراموش شده و در نهايت به خرافات تعبير شوند.
ميزانيان معتقد است تمام جشن هاي ايران از سال هاي بسيار دور به جا مانده و با كمي توجه ماندگار خواهد شد هر چند او مي گويد كه غير زرتشتيان بسياري در اين مراسم شركت مي كنند اما مراسم و آئين ايراني بدون حضور اكثر ايرانيان برگزار مي شود، در يك فضاي محدود.
زرتشتيان در هر ماه هنگامي كه نام روز با نام ماه برابر مي شود آن روز را جشن مي گيرند و هر يك از اين جشن ها را با مناسبتي ويژه برگزار مي كنند.با آغاز هرسال پس از برگزاري جشن ششم فروردين به مناسبت تولد اشوزرتشت نخستين جشن ماهيانه ، جشن فروردينگان است كه روز فروردين از ماه فروردين هم مي گويند. اين جشن به فروهر پاك درگذشتگان و نياكان مربوط است و به همين دليل همه براي شادي روان و فروهر درگذشته خود به آرامگاه مي روند. هر كس براي تهيه ميز در مراسم جشن فروردينگان ميوه يا لرك با خود مي آورد. با اينكه هر فرد ايراني سهم ويژه اي از اين جشن را با خود به همراه دارد زنان زرتشتي بيش از ساير افراد خانواده به استقبال اولين جشن ماهانه دين خود مي روند چون آنها در اين جشن نان خانگي، آش و بقيه خوراكي هاي سنتي همچون ميوه هاي خشك مثل خرما، انجير، سنجد، كشمش، برگه هلو، برگه قيسي و توت خشك كه همان لرك است را تهيه مي كنند.در كنار تزئين ويژه سفره اين جشن كه گياهان معطر از قبيل اسپند و كندر و ريختن آنها در آتش نيز جايگاه ويژه اي دارند پوشيدن لباس ويژه جشن نيز فراموش نمي شود. شايد بتوان گفت همچون باقي مراسم و آئين هاي دين زرتشتي سپيد پوشي ويژگي هميشگي اين جشن است. موبدان لباس سپيد ويژه اجراي مراسم مذهبي بر تن كرده و آفرينگان خواني را به صورت گروهي اجرا مي كنند. شركت كنندگان نيز نيايش مي كنند و به روان و فروهر درگذشتگان درود مي فرستند.
البته خوردن غذا هاي روي ميز جشن پس از اينكه موبد بر آنها اوستا مي خواند و آنها را متبرك مي كند جايز است. پس از خواندن دعاي موبد خوردني ها ميان مردم تقسيم مي شود كه يكي از اين خوردني ها ميزد است كه شامل ميوه هاي تر و خوراكي هايي است كه براي تشريفات آفرينگان در سفره گذاشته مي شود. نان مقدس «درون» كه در اوستا «دره گونه» (Dargona) هم به آن نام داده اند بين مردم تقسيم مي شود.
البته به غير از «درون» نان ديگري كه از روغن كنجد درست مي شود نيز در سفره جشن قرار مي گيرد. اين نان «صورك» (Sooruk) نام دارد كه هنوز در مراسمي كه زرتشتيان يزد برگزار مي كنند استفاده مي شود و اين نان خيراتي از اهميت ويژه اي براي آنها برخوردار است. پس از اتمام خيرات براي مردگان، موبدان و ساير زرتشتيان آداب طهارت به جاي مي آورند، وضو مي گيرند و دست و صورت مي شويند كه آن را پهلوي يا«پادياب» مي گويند.
هر چند پس از جشن نوروز كه روز نو هم نام دارد زرتشتيان از اول تا دوازدهم فروردين جشن مي گرفتند و روز سيزدهم فروردين را به عنوان جشن جشن ها معرفي كرده و به عنوان مهم ترين روز جشن مي گرفتند اما جشن هاي ديگر نيز در آئين زرتشتي بسيار بااهميت و قابل توجه برگزار مي شده است.
چه ايرانيان روز ششم فروردين را كه جشن ويژه آنها به شمار مي رود از همه گرامي تر مي دانند، روزي كه بنا بر رواياتي، تولد اشوزرتشت (پيامبر) آنان بوده است اما مطابق ۱۲ ماه يك سال، ۱۲ روز اول فروردين را بسيار مهم مي دانستند و جشن هاي ويژه اي براي آن تدارك مي ديدند تا رسيدن اولين جشن هر ماه كه فروردينگان است. روز نوزدهم فروردين كه «فروردين روز» ناميده مي شود يكي از متبر ك ترين روز ها براي زرتشتيان است چه آنها در اين روز به آرامگاه مي روند و از موبدان خود مي خواهند كه براي شادي روان درگذشتگان اوستا بخوانند و همزماني اين روز و ماه را با يكديگر «جشن فروردينگان» يا «فروردگان» مي گويند.
هر چند اكثر زرتشتيان در اين روز به عبادتگاه مي روند اما تعداد كثيري هم براي به جاي آوردن مراسم ويژه اين روز در اماكن همگاني ويژه برگزاري جشن هاي خود حاضر مي شوند و جشن برپا مي كنند.
بن مایه :
- روزنامه شرق
ثمانه قدر خان :امروز كه نوزدهم فروردين مطابق با روز فروردينگان مي شود زرتشتيان در آرامگاه قصر فيروزه جمع شده اند و از طلوع آفتاب تا غروب به نيايش مي پردازند و جشن مي گيرند.
شايد تنها اداي مراسم ديني و آئيني براي زرتشتيان يك بخش گردهمايي آنهاست كه كنار يكديگر ولي روش شناختي جمعيت نشانه هايي از ميل دروني انسان ها به اتحاد و با هم بودن را در برگزاري جشن ها و مراسم مذهبي و آئيني مي داند. به طور كلي جشن ها براي مردم بهانه اي است جهت تبادل افكار ميانه بدون در نظر گرفتن فضاي احاطه كننده آنها.
ولي هر قوم و ملتي دليل پايداري گروه خود را در شناخت ديگر ملت ها جست وجو مي كند كه در نهايت ارتباط شكل مي گيرد و براي شناخت بيشتر تبليغ معنا پيدا مي كند. شايد يكي از پررنگ ترين مباحثي كه در خصوص شناخت آئين ها از طرف مردم هر قوم صورت مي گيرد فراگير كردن جشن هاي آنها است. تمركزي كه دنيا براي تمام آئين هاي خود اتخاذ كرده است و پيگيري و تبليغات گسترده روي آن نتيجه اي همچون شناخت بين المللي از روز هايي چون جشن كريسمس، هالوين عيد پاك، روز والنتاين داشته است.
اينكه اروپائيان چگونه توانستند در كوتاه ترين مدت جشن هاي محلي خود را جهاني كنند يك طرف صورت مسئله است چه صورت ديگر برمي گردد به زمينه اي كه آنها براي شناساندن آئين هاي خود در داخل كشور خود و بعد از آن در دنيا به وجود آوردند. زمينه شناخت فرهنگ خودي بعد از فراگير شدن قدرت تبليغ بيروني پيدا مي كند و مي تواند از درهاي داخلي بگذرد و خارج از در ها به صورت يك تبليغ فرهنگي و صادراتي عرضه شود. آئين و تبليغي كه در نهايت به جذب توريسم مي انجامد.
اتفاقي كه در خصوص برگزاري مراسم آئيني در ايران رخ مي دهد، معنايي ندارد جز اينكه آنها كه ايراني هستند نيز اطلاع چنداني از آئين و رسوم گذشته خود ندارند و نبود اطلاعات باعث مي شود بسياري در اين انديشه باشند كه جشن هاي ايراني فقط به زرتشتيان متعلق است نه به تمام ايرانيان.
نبود زمينه لازم براي شناخت آئين هاي خود در درون مرز ها هيچ گاه به ما اين امكان را نداده است تا در شناساندن اين مراسم به ديگران پيگير شويم.
در برگزاري مراسم ويژه ايرانيان به گفته ميزانيان رئيس كميسيون فرهنگي انجمن زرتشتيان و دولت اجازه تبليغ نمي دهد و وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز برگزاري مراسم جشن هاي ايراني را در اماكن عمومي صادر نمي كند.
هر چند ميزانيان معتقد است كه جشن هاي ايرانيان كم رنگ و فراموش نشده است اما بيشتر مردم ايران حتي نام اصلي ترين جشن هاي سنتي ايراني را هم نمي دانند.
فرهنگ پا نگرفته ايراني در ايران سبب شده تا همين اندك مانده هاي فرهنگي، فراموش شده و در نهايت به خرافات تعبير شوند.
ميزانيان معتقد است تمام جشن هاي ايران از سال هاي بسيار دور به جا مانده و با كمي توجه ماندگار خواهد شد هر چند او مي گويد كه غير زرتشتيان بسياري در اين مراسم شركت مي كنند اما مراسم و آئين ايراني بدون حضور اكثر ايرانيان برگزار مي شود، در يك فضاي محدود.
زرتشتيان در هر ماه هنگامي كه نام روز با نام ماه برابر مي شود آن روز را جشن مي گيرند و هر يك از اين جشن ها را با مناسبتي ويژه برگزار مي كنند.با آغاز هرسال پس از برگزاري جشن ششم فروردين به مناسبت تولد اشوزرتشت نخستين جشن ماهيانه ، جشن فروردينگان است كه روز فروردين از ماه فروردين هم مي گويند. اين جشن به فروهر پاك درگذشتگان و نياكان مربوط است و به همين دليل همه براي شادي روان و فروهر درگذشته خود به آرامگاه مي روند. هر كس براي تهيه ميز در مراسم جشن فروردينگان ميوه يا لرك با خود مي آورد. با اينكه هر فرد ايراني سهم ويژه اي از اين جشن را با خود به همراه دارد زنان زرتشتي بيش از ساير افراد خانواده به استقبال اولين جشن ماهانه دين خود مي روند چون آنها در اين جشن نان خانگي، آش و بقيه خوراكي هاي سنتي همچون ميوه هاي خشك مثل خرما، انجير، سنجد، كشمش، برگه هلو، برگه قيسي و توت خشك كه همان لرك است را تهيه مي كنند.در كنار تزئين ويژه سفره اين جشن كه گياهان معطر از قبيل اسپند و كندر و ريختن آنها در آتش نيز جايگاه ويژه اي دارند پوشيدن لباس ويژه جشن نيز فراموش نمي شود. شايد بتوان گفت همچون باقي مراسم و آئين هاي دين زرتشتي سپيد پوشي ويژگي هميشگي اين جشن است. موبدان لباس سپيد ويژه اجراي مراسم مذهبي بر تن كرده و آفرينگان خواني را به صورت گروهي اجرا مي كنند. شركت كنندگان نيز نيايش مي كنند و به روان و فروهر درگذشتگان درود مي فرستند.
البته خوردن غذا هاي روي ميز جشن پس از اينكه موبد بر آنها اوستا مي خواند و آنها را متبرك مي كند جايز است. پس از خواندن دعاي موبد خوردني ها ميان مردم تقسيم مي شود كه يكي از اين خوردني ها ميزد است كه شامل ميوه هاي تر و خوراكي هايي است كه براي تشريفات آفرينگان در سفره گذاشته مي شود. نان مقدس «درون» كه در اوستا «دره گونه» (Dargona) هم به آن نام داده اند بين مردم تقسيم مي شود.
البته به غير از «درون» نان ديگري كه از روغن كنجد درست مي شود نيز در سفره جشن قرار مي گيرد. اين نان «صورك» (Sooruk) نام دارد كه هنوز در مراسمي كه زرتشتيان يزد برگزار مي كنند استفاده مي شود و اين نان خيراتي از اهميت ويژه اي براي آنها برخوردار است. پس از اتمام خيرات براي مردگان، موبدان و ساير زرتشتيان آداب طهارت به جاي مي آورند، وضو مي گيرند و دست و صورت مي شويند كه آن را پهلوي يا«پادياب» مي گويند.
هر چند پس از جشن نوروز كه روز نو هم نام دارد زرتشتيان از اول تا دوازدهم فروردين جشن مي گرفتند و روز سيزدهم فروردين را به عنوان جشن جشن ها معرفي كرده و به عنوان مهم ترين روز جشن مي گرفتند اما جشن هاي ديگر نيز در آئين زرتشتي بسيار بااهميت و قابل توجه برگزار مي شده است.
چه ايرانيان روز ششم فروردين را كه جشن ويژه آنها به شمار مي رود از همه گرامي تر مي دانند، روزي كه بنا بر رواياتي، تولد اشوزرتشت (پيامبر) آنان بوده است اما مطابق ۱۲ ماه يك سال، ۱۲ روز اول فروردين را بسيار مهم مي دانستند و جشن هاي ويژه اي براي آن تدارك مي ديدند تا رسيدن اولين جشن هر ماه كه فروردينگان است. روز نوزدهم فروردين كه «فروردين روز» ناميده مي شود يكي از متبر ك ترين روز ها براي زرتشتيان است چه آنها در اين روز به آرامگاه مي روند و از موبدان خود مي خواهند كه براي شادي روان درگذشتگان اوستا بخوانند و همزماني اين روز و ماه را با يكديگر «جشن فروردينگان» يا «فروردگان» مي گويند.
هر چند اكثر زرتشتيان در اين روز به عبادتگاه مي روند اما تعداد كثيري هم براي به جاي آوردن مراسم ويژه اين روز در اماكن همگاني ويژه برگزاري جشن هاي خود حاضر مي شوند و جشن برپا مي كنند.
بن مایه :
- روزنامه شرق
۱۳۸۵ بهمن ۲۹, یکشنبه
سپندارمذگان
سپندارمذگان
این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر می دانند. سفره هفت سین نمی چینند، اما در آراستن درخت کریسمس اهتمام می ورزند! جشن شب یلدا که به بهانه بلند شدن روز، برای شکرگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا می کنند! همه چیز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاریش می دانند، اما حتی اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.
در ایران باستان، از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است. این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندارمذگان" یا "اسفندارمذگان" نام داشته است.
"سپنته آرمئیتی" که چهارمین امشاسپند در دین زرتشت است، در پهلوی "سپندازمذ" گفته شده که به معنی فروتنی است. از طرفی چون این امشاسپند، سومین امشاسپند بانو ست و به دلیل مقام بزرگی که زن در کیش مهر دارد، این روز به نام و مخصوص زنان بوده است. جشنی که در این روز برگزار میشده به "سپندارمزگان" معروف است. نامهای دیگر آن "مردگیران"، "مژدگیران" می باشد.
همچنين "سپندارمذ" در اوستا، "سپند آرمیتی" و در پهلوی، "سپندارمت" یا " سپندارمد" و در فارسی، "سپندارمذ" یا "اسفند"خوانده میشود كه مرکب است از دو جزء "سپند" به معنی "ورجاوند" و "آرمیتی" که معنی اندیشه و فداکاری و بردباری و سازگاری و فروتنی میدهد. در پهلوی معنی این ترکیب را "خرد کامل" نوشته اند. در گاهان، غالبا جزء دوم آن ( آرمیتی ) به تنهایی آمده و یکی از فروزههای "مزدا اهوره" است. اما در اوستای نو، سپندارمذ نام یکی از امشاسپندان است که در گروه سهگانه امشاسپند بانوان – سپندار مذ، خرداد و امرداد – جای دارند و از نمادهای مادر خدایی اهورهمزدا به شمار میرود. این امشاسپند بانو در جهان مینوی نماد دوستداری و بردباری و فروتنی اهورهمزدا و در جهان استومند، نگهبان زمین و پاکی و باروری و سرسبزی آن است. او دختر اهورهمزدا است و ایزد بانوان آبان ( اردویسور آناهیتا ) و دين و از یاران و همکاران او هستند و "ترومیتی" – دیو ناخشنودی و خیرهسری و یکی از بزرگان دیوان - دشمن اوست. در گاهان از "سپند آرمیتی" چون پرورشدهندهی آفریدگان یاد میشود و از طریق اوست که مردم برکت میيابند. مزدا اهوره او را آفریده است تا رمهها را مرغزارهای سرسبز ببخشد. در اوستای نو، او دارندهی دههزار داروی درمانبخش است. و نام او معمولا مترادف با زمین آمده است. دکتر بهار مینویسد: " در وندیداد آمده که بعضی آن را با زمین یکی دانسته اند. مولتن براین بر این گمان است که این نام در اصل "آراماتا" بوده است به معنی "مادر زمین". واژهی "ساندارامت" در ارمنی ( به معنی اندرون زمین ) صورتی از "سپندارمذ" است. پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال به نام این امشاسپند بانو است که در فارسی اسفند گفته میشود. گل بیدمشک را نیز ویژهی او دانسته اند.
سپنتا آرميتي شكل مونث كلمه سپنت يا سپنته است معادل امروزي براي اين كلمه ايراني و اوستايي مقدس است. سپنتا آرميتي در پهلوي معناي درست منشي دارد. همه جهان فرزندان سپندارمذ هستند، اما خصوصيتهاي اين امشاسپند بيشتر جنبه معنوي و روحاني زنان را دربر ميگيرد. در برابر اين امشاسپند ما ارديسور اناهيد يا آناهيتا است كه حالت مادي تر و اساطيري دارد.براساس عقايد ايراني زردشتي زماني كه زن بد و دزد بر روي زمين راه ميروند اين امشاسپند آن چنان آزرده ميشود كه گويي فرزند مرده در شكم دارد. يكي از صفتهايي كه براي او نام ميبرند « گله اوبار(GELE OBWAR)» است. اوباردن به معناي خوردن و بلعيدن است، يعني او همه گله و شكايتها و رنجها را را به خود ميپذيرد، مثل زمين. او مثل زميني است كه هم نياكان را خوراك ميدهد، هم بدان را و هر بدي و صدمهاي را كه به او زده شود، ميپذيرد و شكايت و گله نميكند. ناخرسندي شان نميدهد و رنجهاي خود را پنهان ميكند و از بديهاي ديگران در ميگذرد. حالتهاي بيشتر و پذيرندگيهاي روحاني را براي امشاسپند سپندارمذ ذكر كردهاند.
اين امشاسپند چون موكل زن و زمين بود نگهباني از مرزها را نيز بر عهده داشت و همان ايزدي است كه تير را براي آرش آماده كرد تا مرز ايران و توران را دوباره ترسيم كند و تير آرش شيوا تير را تا آن سوي جيحون همراهي كرد. فردوسي در شاهنامه درباره سپندار مذ ميسرايد:« سپندار مذ پاسبان تو باد / ز خرداد روشن روان تو باد».
فلسفهی بزرگ داشتن این روز به عنوان روز عشق به این صورت بوده است كه در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب میكردند و علاوه بر اینكه ماهها اسم داشتند، هریك از روزهای ماه نیز یك نام داشتند. به عنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه ) كه نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاكی" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یك چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پرمهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را به عنوان نماد عشق میپنداشتند. در هر ماه، یك بار، نام روز و ماه یكی میشده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه، مهر نام داشت و در ماه مهر، مهرگان لقب میگرفت. همین طور روز پنجم هر ماه "سپندارمذ" یا "اسفندارمذ" نام داشت و در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندارمذ نام داشت، جشنی با همین عنوان میگرفتند(1). سپندار مذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پیدا میكردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میكردند.
ملت ایران از جمله ملتهایی است كه زندگیاش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبتهای گوناگون جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذرانده اند. این جشنها نشاندهندهی فرهنگ، نحوهی زندگی، خلق و خوی، فلسفهی حیات و كلا جهانبینی ایرانیان باستان است. از آنجایی كه ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم، شكوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است . نقطه مقابل ملت ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است. بعنوان مثال در حالی که این روزها مردم کشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریکاییها تقریبا تنها به یک زبان حرف می زنند. همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.
اطلاع داشتن از فرهنگهای سایر ملل و مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها، دو مقوله کاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، فرهنگ، مذهب و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده و جا خوش کرده اند! برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است.
1) در تقویم قدیم هر ماه 30 روز داشته، پس پنجمین روز اسفند ( سپندار مذگان ) 335 مین روز از سال بوده است، که در تقویم جدید 29 بهمن 335 مین روز از سال می باشد.
بن مایه :
- سپندار مذگان
- زنان ایران
- آفتاب
« سپندار مذ پاسبان تو باد . . . . . ز خرداد روشن روان تو باد » " فردوسی"
این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر می دانند. سفره هفت سین نمی چینند، اما در آراستن درخت کریسمس اهتمام می ورزند! جشن شب یلدا که به بهانه بلند شدن روز، برای شکرگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا می کنند! همه چیز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاریش می دانند، اما حتی اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.
در ایران باستان، از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است. این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندارمذگان" یا "اسفندارمذگان" نام داشته است.
"سپنته آرمئیتی" که چهارمین امشاسپند در دین زرتشت است، در پهلوی "سپندازمذ" گفته شده که به معنی فروتنی است. از طرفی چون این امشاسپند، سومین امشاسپند بانو ست و به دلیل مقام بزرگی که زن در کیش مهر دارد، این روز به نام و مخصوص زنان بوده است. جشنی که در این روز برگزار میشده به "سپندارمزگان" معروف است. نامهای دیگر آن "مردگیران"، "مژدگیران" می باشد.
ابوریحان بیرونی مینویسد: "اسفندارمذ ایزد موکل بر زمین و ایزد حامی و نگهبان زنان پارسا و درستکار است. به همین مناسبت این روز عید زنان به شمار میرود."در زمان ابوریحان این رسم وجود داشته است. در این روز مردان به جهت گرامیداشت مقام زن به آنها هدیه میدادند. این جشن تنها بخشش هدایا نبوده بلکه در این روزها زنان فرمانروایی میکردند و مردان از آنها اطاعت میکردند. به این دلیل به این روز مردگیران میگفتند که در این جشن زنها میتوانستند با آزادی و اختیار خویش مرد زندگی خود را انتخاب کنند.
همچنين "سپندارمذ" در اوستا، "سپند آرمیتی" و در پهلوی، "سپندارمت" یا " سپندارمد" و در فارسی، "سپندارمذ" یا "اسفند"خوانده میشود كه مرکب است از دو جزء "سپند" به معنی "ورجاوند" و "آرمیتی" که معنی اندیشه و فداکاری و بردباری و سازگاری و فروتنی میدهد. در پهلوی معنی این ترکیب را "خرد کامل" نوشته اند. در گاهان، غالبا جزء دوم آن ( آرمیتی ) به تنهایی آمده و یکی از فروزههای "مزدا اهوره" است. اما در اوستای نو، سپندارمذ نام یکی از امشاسپندان است که در گروه سهگانه امشاسپند بانوان – سپندار مذ، خرداد و امرداد – جای دارند و از نمادهای مادر خدایی اهورهمزدا به شمار میرود. این امشاسپند بانو در جهان مینوی نماد دوستداری و بردباری و فروتنی اهورهمزدا و در جهان استومند، نگهبان زمین و پاکی و باروری و سرسبزی آن است. او دختر اهورهمزدا است و ایزد بانوان آبان ( اردویسور آناهیتا ) و دين و از یاران و همکاران او هستند و "ترومیتی" – دیو ناخشنودی و خیرهسری و یکی از بزرگان دیوان - دشمن اوست. در گاهان از "سپند آرمیتی" چون پرورشدهندهی آفریدگان یاد میشود و از طریق اوست که مردم برکت میيابند. مزدا اهوره او را آفریده است تا رمهها را مرغزارهای سرسبز ببخشد. در اوستای نو، او دارندهی دههزار داروی درمانبخش است. و نام او معمولا مترادف با زمین آمده است. دکتر بهار مینویسد: " در وندیداد آمده که بعضی آن را با زمین یکی دانسته اند. مولتن براین بر این گمان است که این نام در اصل "آراماتا" بوده است به معنی "مادر زمین". واژهی "ساندارامت" در ارمنی ( به معنی اندرون زمین ) صورتی از "سپندارمذ" است. پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال به نام این امشاسپند بانو است که در فارسی اسفند گفته میشود. گل بیدمشک را نیز ویژهی او دانسته اند.
سپنتا آرميتي شكل مونث كلمه سپنت يا سپنته است معادل امروزي براي اين كلمه ايراني و اوستايي مقدس است. سپنتا آرميتي در پهلوي معناي درست منشي دارد. همه جهان فرزندان سپندارمذ هستند، اما خصوصيتهاي اين امشاسپند بيشتر جنبه معنوي و روحاني زنان را دربر ميگيرد. در برابر اين امشاسپند ما ارديسور اناهيد يا آناهيتا است كه حالت مادي تر و اساطيري دارد.براساس عقايد ايراني زردشتي زماني كه زن بد و دزد بر روي زمين راه ميروند اين امشاسپند آن چنان آزرده ميشود كه گويي فرزند مرده در شكم دارد. يكي از صفتهايي كه براي او نام ميبرند « گله اوبار(GELE OBWAR)» است. اوباردن به معناي خوردن و بلعيدن است، يعني او همه گله و شكايتها و رنجها را را به خود ميپذيرد، مثل زمين. او مثل زميني است كه هم نياكان را خوراك ميدهد، هم بدان را و هر بدي و صدمهاي را كه به او زده شود، ميپذيرد و شكايت و گله نميكند. ناخرسندي شان نميدهد و رنجهاي خود را پنهان ميكند و از بديهاي ديگران در ميگذرد. حالتهاي بيشتر و پذيرندگيهاي روحاني را براي امشاسپند سپندارمذ ذكر كردهاند.
اين امشاسپند چون موكل زن و زمين بود نگهباني از مرزها را نيز بر عهده داشت و همان ايزدي است كه تير را براي آرش آماده كرد تا مرز ايران و توران را دوباره ترسيم كند و تير آرش شيوا تير را تا آن سوي جيحون همراهي كرد. فردوسي در شاهنامه درباره سپندار مذ ميسرايد:« سپندار مذ پاسبان تو باد / ز خرداد روشن روان تو باد».
فلسفهی بزرگ داشتن این روز به عنوان روز عشق به این صورت بوده است كه در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب میكردند و علاوه بر اینكه ماهها اسم داشتند، هریك از روزهای ماه نیز یك نام داشتند. به عنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه ) كه نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاكی" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یك چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پرمهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را به عنوان نماد عشق میپنداشتند. در هر ماه، یك بار، نام روز و ماه یكی میشده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه، مهر نام داشت و در ماه مهر، مهرگان لقب میگرفت. همین طور روز پنجم هر ماه "سپندارمذ" یا "اسفندارمذ" نام داشت و در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندارمذ نام داشت، جشنی با همین عنوان میگرفتند(1). سپندار مذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پیدا میكردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میكردند.
ملت ایران از جمله ملتهایی است كه زندگیاش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبتهای گوناگون جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذرانده اند. این جشنها نشاندهندهی فرهنگ، نحوهی زندگی، خلق و خوی، فلسفهی حیات و كلا جهانبینی ایرانیان باستان است. از آنجایی كه ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم، شكوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است . نقطه مقابل ملت ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است. بعنوان مثال در حالی که این روزها مردم کشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریکاییها تقریبا تنها به یک زبان حرف می زنند. همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.
اطلاع داشتن از فرهنگهای سایر ملل و مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها، دو مقوله کاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، فرهنگ، مذهب و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده و جا خوش کرده اند! برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است.
1) در تقویم قدیم هر ماه 30 روز داشته، پس پنجمین روز اسفند ( سپندار مذگان ) 335 مین روز از سال بوده است، که در تقویم جدید 29 بهمن 335 مین روز از سال می باشد.
بن مایه :
- سپندار مذگان
- زنان ایران
- آفتاب
۱۳۸۵ بهمن ۲۲, یکشنبه
راهپیمایی 22 بهمن و سکوت دوستان !
راهپیمایی 22 بهمن و سکوت دوستان !
امروز بیکار شدم گفتم یک بلاگ گردی کنم، یک مطلب برام جالب بود، برخی از دوستان ایام انتخابات پست هایی مبنی بر تحریم انتخابات می نوشتند، من با این مسئله مخالف بودم، به نظر من
حال چرا کسی در مورد راهپیمایی 22 بهمن چیزی نمی گوید؟ چرا کسی تحریم نمی کند؟ خدا داند!
به نظر من اگر مردم از وضعیت موجود ناراضی هستند، بهترین روش و کم دردسر ترین روش برای ابراز اعتراض عدم شرکت در چنین مراسمی است.
یک نفر شعاری می دهد ملت نیز طوطی وار تکرار می کنند! بیکاری، فقر، فساد، نقض حقوق بشر و ... در ایران بیداد می کند، این ناشی از سیاست های آمریکا و اسرائیل است یا سیاست های غلط نظام ؟
البته با توجه به شناختی که نسبت به مردم مبارز و آگاه دارم مطمئن هستم امسال هم مثل سال های قبل در راهپیمایی شرکت می کنند.
اصولا ملت ما همیشه در صحنه هستند! حال می خواهد آزادی باشد یا نباشد! می خواهد بیکاری باشد یا نباشد! می خواهد ایران تحریم باشد یا نباشد! می خواهد تورم یک رقمی باشد، یا دو رقمی! می خواهد صندوق ذخیره ی ارزی پر باشد یا خالی! و ...
امروز بیکار شدم گفتم یک بلاگ گردی کنم، یک مطلب برام جالب بود، برخی از دوستان ایام انتخابات پست هایی مبنی بر تحریم انتخابات می نوشتند، من با این مسئله مخالف بودم، به نظر من
"باید بین بد و بد تر، بد را انتخاب کرد به این امید که بد کنونی بدتر آینده باشد."نتیجه ی تحریم انتخابات در شورای شهر تهران را دیدیم، با 15% مشارکت مردم احمدی نژاد شهردار تهران شد. بعد هم با یک سری اقدامات عوام فریب و تقلب در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. 4 سال سرمایه ی مملکت دست احمدی نژاد افتاد. حالا هم دودش توی چشم همه رفته و می رود.
حال چرا کسی در مورد راهپیمایی 22 بهمن چیزی نمی گوید؟ چرا کسی تحریم نمی کند؟ خدا داند!
به نظر من اگر مردم از وضعیت موجود ناراضی هستند، بهترین روش و کم دردسر ترین روش برای ابراز اعتراض عدم شرکت در چنین مراسمی است.
یک نفر شعاری می دهد ملت نیز طوطی وار تکرار می کنند! بیکاری، فقر، فساد، نقض حقوق بشر و ... در ایران بیداد می کند، این ناشی از سیاست های آمریکا و اسرائیل است یا سیاست های غلط نظام ؟
البته با توجه به شناختی که نسبت به مردم مبارز و آگاه دارم مطمئن هستم امسال هم مثل سال های قبل در راهپیمایی شرکت می کنند.
اصولا ملت ما همیشه در صحنه هستند! حال می خواهد آزادی باشد یا نباشد! می خواهد بیکاری باشد یا نباشد! می خواهد ایران تحریم باشد یا نباشد! می خواهد تورم یک رقمی باشد، یا دو رقمی! می خواهد صندوق ذخیره ی ارزی پر باشد یا خالی! و ...
متن کامل دفاعیات خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی
در تاریخ 21/11/1385 ساعت 11:15 شبكه 3 سيما دفاعيات خسرو گلسرخي را با سانسور بخشهايي در برنامه «فوقالعاده» براي دومین بار پس از 33 سال پخش نمود. ( اولین بار در 29 بهمن سال 57 در پنجمین سالگرد اعدام وی - نقل از ويکي پديا). پس از آن بلافاصله سخنراني دكتر رحيم پورازغدي پخش شد كه ميگفت اينها به هر حال جاهل بودند و فكرشان به خاطر جهل و ناداني بود اما با رژيم شاه مبارزه ميكردند و چند بار روي ناداني و جهالت آنها تاكيد كرد و گفت با اين كه امام علي و امام حسين را قبول داشتند ولي نادان بودند. بعد معلوم شد با كلي ترس و احتياط و مصلحت و سبك سنگين كردن و با فتواي آقاي ضرغامي مجوز پخش گرفته است. ( البته امسال تعداد زیادی از فیلم های انقلاب از آرشیو محرمانه ی صدا و سیما خارج شد، از جمله سخنرانی 12 بهمن آیت الله خمینی در بهشت زهرا )
جالب اينجاست كه برخي گروههاي چپ متن سخنان اسلامي و ديني گلسرخي را سانسور ميكنند و گروههاي مذهبي هم سخنان ماركسيستي او را! خلاصه هر كس سعي در مثله كردن تاريخ به نفع خود دارد و آنچه به جا ميماند حقيقتي تكه پاره شده است كه امكان شناخت و قضاوت و نقد درست را از ميان ميبرد. به هر حال «انكار تاريخ» و آنچه كه - هر چه بوده - بخشي از وقايع تاريخي سرزمين ما بوده منجر به اين نخواهد شد كه «حقيقت» براي هميشه از ميان برود.
در زیر قسمتی از زندگی نامه، وصیت نامه و متن کامل دفاعیه ی گلسرخی آمده است. ( قسمت هایی که توسط شبکه ی 3 سانسور شده به صورت جملات زیر خط دار مشخص شده است. )
بخشی از زندگینامه
خسرو گلسرخي متولد دوم بهمن ماه 1322 شمسي در شهر رشت است. در كودكي پدرش قدير را از دست داد. مادرش شمس الشريعه وحيد، او و برادر دو ساله اش فرهاد را به شهر قم نزد پدربزرگ مادري شان حاج شيخ محمد وحيد برد. وحيد، مرد مبارزي بود كه روزگاري در نهضت جنگل ، در كنار ميرزا كوچك خان جنگيده بود. خسرو توسط وي تعليم ديد و تحت تأثير مبارزات و نظرات وي واقع شد و حتي شعرهايي به نام "جنگلي ها" و "دامون" در اين رابطه گفت و نام فرزندش را نيز "دامون" گذاشت. (دامون به معني پناهگاه، و انبوهي و سياهي جنگل است). در سال 1341، پس از درگذشت پدربزرگش همراه برادرش فرهاد به تهران رفت و در اتاقي كرايهاي در محله امين حضور سكني گزيد. او شب ها درس ميخواند و روزها كار ميكرد.
خسرو در اين سالها، از ادبيات نيز غافل نبود دوران شكوفايي فكري و فعاليت چشمگيرش در مطبوعات را ميتوان در سالهاي 48 تا 52 كه سال دستگيريش توسط ساواك است دانست. اما كار جدي اش را در شعر از سال 45 شروع كرد. گلسرخي در سال 48 با عاطفه گرگين، دوست همرزمش ازدواج كرد و داراي فرزندي به نام "دامون" شد كه اكنون با مادرش عاطفه گرگين در پاريس زندگي ميكند. يك هفته بعد از دستگيري خسرو گلسرخي، عاطفه گرگين نيز كه به وسيله يكي از همكارانش از دستگيري خسرو آگاه شده بود دستگير شد و با به زندان افتادن او به ناچار سرپرستي فرزندش به برادرش سپرده شد.
او در سحرگاه روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ به جرم شرکت در طرح گروگانگیری رضا پهلوی، عليرغم آن كه به خاطر بودن در زندانِ ساواك هرگز نميتوانست در طرح گروگان گيري رضا پهلوي شركت داشته باشد، به همراه دوست همرزمش کرامتالله دانشیان به خاطر عقاید مارکسیستی و دفاع از عقایدش و محکوم کردن شاه و اعمال رژیمش در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند.
وقتی دادگاه نظامی حكم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت كرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یكدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند.
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواك را برانگیخت آنها به تكاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ كنند. به آنها كه با شكیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد كه از شاه تقاضای عفو كنند اما آنها فقط پوزخند زدند. ساواك وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد كه دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند. اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد، زندگی كه او می خواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل كند آری برای او مرگ یك وظیفه بود. وقتی از او تقاضای ندامت نامه می كنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند، او می گوید هیچ كس از زندگی در كنار زن و فرزند گریزان نیست. من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را كه انتخاب كرده ایم باید به پایان ببریم. مرگ ما حیات ابدی است ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم كمر مبارزان را خرد نكرده ام ؟؟؟
در سحرگاه 29 بهمن در میدان چیت گر تهران وقتی او را به چوبه اعدام بستند هنوز لبخند می زند و می خواهد كه چشمانش را نبندند چون می خواست با دیدن خورشید به سرای باقی بشتابد .
او در وصیت نامه اش می نویسد :
من یك فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میكنم. و شما آقایان فاشیست ها كه فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدركی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید كه خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شكافت. شما ایمان داشته باشید كه حكومت غیرقانونی ایران كه در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریكا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم كشیده ایران واژگون خواهد شد.
ضمنا“ یك عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یك هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.
خسرو گلسرخی هم اکنون به همراه تنی چند از دیگر مبارزان زمان شاه مانند کرامتالله دانشیان(دوست و همرزمش که با او اعدام شد), محمد حنیف نژاد، سعید محسن، علیاصغر بدیعزادگان(از پایهگذاران سازمان مجاهدین)، و علی میهن دوست (از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین) و گروه بیژن جزنی که به همراه 8 نفر دیگر از همراهانش در ۳۰ فروردین ۵۴ در تپههای اوین کشتهشدند، در قطعه سی و سه بهشت زهرا به خاک سپرده شدهاند. یادشان گرامی باد.
متن کامل دفاعيات :
انالحياة عقيده و جهاد. سخنم را با گفتهاي از مولاحسين شهيد بزرگ خلقهاي خاورميانه آغاز ميكنم. من كه يك ماركسيست-لنينيست هستم براي نخستين بار عدالت اجتماعي را در مكتب اسلام جستم و آنگاه به سوسياليسم رسيدم. من در اين دادگاه براي جانم چانه نميزنم و حتي براي عمرم، من قطرهاي ناچيز از عظمت خلقهاي مبارز ايران هستم خلقي كه مزدكها و مازيارها و بابكها، يعقوب ليثها، ستارها و حيدر اوغليها، پسيانها و ميرزا كوچكها، ارانيها ، روزبهها و وارطانها داشته است. آري من براي جانم چانه نميزنم چرا كه فرزند خلق مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز كردم اسلام حقيقي در ايران همواره دين خود را به جنبشهاي رهايي بخش ايران پرداخته است. سيد عبدالله بهبهاني ها، شيخ محمد خياباني ها نمودار صادق اين جنبش ها هستند و امروز نيز اسلام حقيقي دين خود را به جنبشهاي آزاديبخش ملي ايران ادا ميكند، هنگامي كه ماركس ميگويد: "در يك جامعه طبقاتي ثروت در سويي انباشته ميشود و فقر و گرسنگي و فلاكت در سوئي ديگر در حاليكه مولد ثروت طبقه محروم است" و مولا علي ميگويد: "قصري برپا نميشود مگر آنكه هزاران نفر فقير گردند" نزديكيهاي بسياري وجود دارد چنين است كه ميتوان در اين تاريخ از مولا علي به عنوان نخستين سوسياليست جهان نام برد و نيز از سلمان پارسي ها و اباذر غفاري ها.
زندگي مولا حسين نمودار زندگي كنوني ماست كه جان بر كف براي خلق هاي محروم ميهن خود در اين دادگاه محاكمه ميشويم. او در اقليت بود و يزيد، بارگاه، قشون، حكومت و قدرت داشت. او ايستاد و شهيد شد هر چند يزيد گوشهاي از تاريخ را اشغال كرد ولي آن چه كه در تداوم تاريخ تكرار شد راه مولا حسين و پايداري او بود، نه حكومت يزيد. آن چه را خلق ها تكرار كردند و ميكنند راه مولا حسين است. بدينگونه است كه در يك جامعه ماركسيستي اسلام حقيقي بعنوان يك روبنا قابل توجيه است و ما نيز چنين اسلامي را اسلام حسيني و اسلام علي تاييد ميكنيم. اتهام سياسي در ايران نيازمند اسناد و مدارك نيست خود من نمونه صادق اينگونه متهم سياسي در ايران هستم، در فروردين ماه چنان كه در كيفر خواست آمده به اتهام تشكيل يك گروه كمونيستي كه حتي يك كتاب نخوانده است دستگير ميشوم. تحت شكنجه قرار ميگيرم (يكي از عمال ساواك فرياد ميزند:دروغه) و خون ادرار ميكنم بعد مرا به زندان ديگري منتقل ميكنند آن گاه هفت ماه بعد دوباره تحت بازجويي قرار ميگيرم كه توطئه كردهام. دو سال پيش حرف زدم واينك به عنوان توطئهگر در اين دادگاه محاكمه ميشوم. اتهام سياسي در ايران اينست كه زندانهاي ايران پر است از جوانان و نوجواناني كه به اتهام انديشيدن و فكركردن و كتاب خواندن توقيف و شكنجه و زنداني ميشوند. آقاي رئيس دادگاه همين دادگاه هاي شما آنها را محكوم به زندان ميكند. آنان وقتي كه به زندان ميروند و برميگردند ديگر كتاب را كنار ميگذارند مسلسل بدست ميگيرند.
بايد به دنبال علل اساسي گشت معلولها فقط ما را وادار به گلايه ميكند چنين است كه آنچه ما در اطراف خود ميبينيم فقط گلايه است. در ايران آنان را به خاطر داشتن فكر و انديشيدن محاكمه ميكنند چنانكه گفتم من از خلق جدا نيستم و نمونه صادق آن هستم اين نوع برخورد با يك جوان كسي كه انديشه ميكند يادآور انگيزيسيون و تفتيش عقايد قرون وسطايي است. يك سازمان عريض بوروكراسي تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد كه تنها يك بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است كه بنام اداره نگارش خوانده ميشود. هر كتابي قبل از انتشار به سانسور سپرده ميشود درحاليكه در هيچ كجاي دنيا چنين رسمي نيست و بدينگونه است كه فرهنگ موميايي شده كه خاسته از روابط توليدي بورژوازي كمپرادور در ايران است در جامعه مستقر گرديده است و كتاب و انديشه مترقي و پويا را سانسور شديد خود خفه ميكند ولي آيا با تمام اين اعمالي كه صورت ميگيرد با تمام اين خفقان ميتوان جلوي اين انديشه را گرفت؟ آيا در تاريخ شما چنين نموداري داريد؟ خلق قهرمان ويتنام نمودار صادق آن است.پيكار ميكند و ميجنگد پوزه تمدن B52 آمريكا را بر زمين ميمالد. در ايران ما با ترور افكار و عقايد روبرو هستيم، در ايران حتي به زبانهاي بالنده خلقهاي ما مثل خلقهاي بلوچ، ترك و كرد اجازه انتشار به زبان اصل نميدهند، چرا كه واضح است آنچه كه بايد به خلقهاي ايران تحميل گردد همانا فرهنگ سوغاتي امپرياليسم، آمريكا كه در دستگاه حاكمه ايران بستهبندي ميشود ميباشد. توطئههاي امپرياليسم هر روز به گونهاي ظاهر ميشود اگر شما در زماني كه نيروهاي آزاديبخش الجزاير مبارزه ميكردند آن زمان را در نظر بگيريد، خلق الجزاير با دشمن خود رودررو بود يعني سرباز، افسر و گشتيهاي فرانسوي را ميديد و ميدانست دشمن اينست ولي در كشورهايي نظير ايران دشمن مرئي نيست. بلكه فيالمثل در لباس احمد آقاي آژدان دشمن را فرو ميكنند كه خلق نداند دشمنش كيست. در اينجا آقاي دادستان اشارهاي به رفرم اصلاحات ارضي كردند و دهقانها و خانها كه ما ميخواهيم بياييم و بجاي دهقانها بار ديگر خانها را بگذاريم اين يك اصل بديهي و بسيار ساده تكامل اجتماعي است كه هيچ نظامي قابل برگشت نيست يعني هنگاميكه برده داري تمام ميشود، هنگاميكه فئوداليسم به سر ميرسد، نظام بورژوازي درميرسد، اصلاحات ارضي در ايران تنها كاري كه كرده راهگشايي براي مصرفي كردن جامعه و آب كردن اضافه توليد بنجل امپرياليسم است. در گذشته اگر دهقان تنها با خان طرف بود، حالا با چند خان طرف است شركت هاي زراعتي و شركت هاي تعاوني. امپرياليسم در جوامعي مثل ايران براي اين كه جلودار انقلابات تودهاي بشود ناگزير است كه به رفرمهائي دست بزند.
آقاي رئيس دادگاه كدام شرافتمند است كه در گوشه و كنار تهران مثل نظامآباد، مثل پل امامزاده معصوم، مثل ميدان شوش، مثل دروازهغار برود و با كسانيكه زيرسر دارند، صحبت كند و بپرسد شما از كجا آمدهايد؟ چه ميكنيد؟ ميگويند ما فرار كردهايم. از چه؟ از قرضي كه داشتهايم. و نميتوانستيم بپردازيم. اصلاحات ارضي درست است كه قشر خردهمالك را بوجود آورد ولي در سير حركت طبقات اين ماندني نيست، خردهمالكي كه با ماموران دولتي ميسازد، نزديكتر است، ثروتمندتر است، آرامآرام مالكهاي ديگر را ميخورد، در نتيجه ما نميتوانيم بگوييم كه فئوداليسم در ايران از بين رفته. درست است شيوه توليدي دگرگون شده مقداري ولي از بين نرفته مگر همان فئودالها نيستند كه الان دارند بر ما حكومت ميكنند همان فئودالهاي سابق هستند كه حالا براي امپرياليسم دلالي ميكنند، بورژوا كمپرادور شركتهاي سهامي زراعي و شركتهاي تعاوني كه بيشتر بخاطر مكانيزه كرده ايران بكار گرفته شده تا كدخداها.
رئيس دادگاه: از شما خواهش ميكنم از خودتان دفاع كنيد.
گلسرخي : من دارم از خلقام دفاع ميكنم.
رئيس دادگاه: شما بعنوان آخرين دفاع از خودتون دفاع بكنيد و چيزي هم از من نپرسيد بعنوان آخرين دفاع اخطار شد كه مطالبي آن چه كه به نفع خودتان ميدانيد در مورد اتهام بفرمائيد.
گلسرخي: من به نفع خودم هيچي ندارم بگويم، من فقط به نفع خلقم حرف ميزنم. اگر اين آزادي وجود ندارد كه من حرف بزنم ميتونم بنشينم.
رئيس دادگاه: همانقدر آزادي داريد كه از خودتان بعنوان آخرين دفاع، دفاع كنيد.
بن مایه ها :
- خبر گزاری فارس
- ویکی پدیا
- كتاب حماسه خسرو گلسرخی – نوشته آرمان
در تاریخ 21/11/1385 ساعت 11:15 شبكه 3 سيما دفاعيات خسرو گلسرخي را با سانسور بخشهايي در برنامه «فوقالعاده» براي دومین بار پس از 33 سال پخش نمود. ( اولین بار در 29 بهمن سال 57 در پنجمین سالگرد اعدام وی - نقل از ويکي پديا). پس از آن بلافاصله سخنراني دكتر رحيم پورازغدي پخش شد كه ميگفت اينها به هر حال جاهل بودند و فكرشان به خاطر جهل و ناداني بود اما با رژيم شاه مبارزه ميكردند و چند بار روي ناداني و جهالت آنها تاكيد كرد و گفت با اين كه امام علي و امام حسين را قبول داشتند ولي نادان بودند. بعد معلوم شد با كلي ترس و احتياط و مصلحت و سبك سنگين كردن و با فتواي آقاي ضرغامي مجوز پخش گرفته است. ( البته امسال تعداد زیادی از فیلم های انقلاب از آرشیو محرمانه ی صدا و سیما خارج شد، از جمله سخنرانی 12 بهمن آیت الله خمینی در بهشت زهرا )
جالب اينجاست كه برخي گروههاي چپ متن سخنان اسلامي و ديني گلسرخي را سانسور ميكنند و گروههاي مذهبي هم سخنان ماركسيستي او را! خلاصه هر كس سعي در مثله كردن تاريخ به نفع خود دارد و آنچه به جا ميماند حقيقتي تكه پاره شده است كه امكان شناخت و قضاوت و نقد درست را از ميان ميبرد. به هر حال «انكار تاريخ» و آنچه كه - هر چه بوده - بخشي از وقايع تاريخي سرزمين ما بوده منجر به اين نخواهد شد كه «حقيقت» براي هميشه از ميان برود.
در زیر قسمتی از زندگی نامه، وصیت نامه و متن کامل دفاعیه ی گلسرخی آمده است. ( قسمت هایی که توسط شبکه ی 3 سانسور شده به صورت جملات زیر خط دار مشخص شده است. )
بخشی از زندگینامه
خسرو گلسرخي متولد دوم بهمن ماه 1322 شمسي در شهر رشت است. در كودكي پدرش قدير را از دست داد. مادرش شمس الشريعه وحيد، او و برادر دو ساله اش فرهاد را به شهر قم نزد پدربزرگ مادري شان حاج شيخ محمد وحيد برد. وحيد، مرد مبارزي بود كه روزگاري در نهضت جنگل ، در كنار ميرزا كوچك خان جنگيده بود. خسرو توسط وي تعليم ديد و تحت تأثير مبارزات و نظرات وي واقع شد و حتي شعرهايي به نام "جنگلي ها" و "دامون" در اين رابطه گفت و نام فرزندش را نيز "دامون" گذاشت. (دامون به معني پناهگاه، و انبوهي و سياهي جنگل است). در سال 1341، پس از درگذشت پدربزرگش همراه برادرش فرهاد به تهران رفت و در اتاقي كرايهاي در محله امين حضور سكني گزيد. او شب ها درس ميخواند و روزها كار ميكرد.
خسرو در اين سالها، از ادبيات نيز غافل نبود دوران شكوفايي فكري و فعاليت چشمگيرش در مطبوعات را ميتوان در سالهاي 48 تا 52 كه سال دستگيريش توسط ساواك است دانست. اما كار جدي اش را در شعر از سال 45 شروع كرد. گلسرخي در سال 48 با عاطفه گرگين، دوست همرزمش ازدواج كرد و داراي فرزندي به نام "دامون" شد كه اكنون با مادرش عاطفه گرگين در پاريس زندگي ميكند. يك هفته بعد از دستگيري خسرو گلسرخي، عاطفه گرگين نيز كه به وسيله يكي از همكارانش از دستگيري خسرو آگاه شده بود دستگير شد و با به زندان افتادن او به ناچار سرپرستي فرزندش به برادرش سپرده شد.
او در سحرگاه روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ به جرم شرکت در طرح گروگانگیری رضا پهلوی، عليرغم آن كه به خاطر بودن در زندانِ ساواك هرگز نميتوانست در طرح گروگان گيري رضا پهلوي شركت داشته باشد، به همراه دوست همرزمش کرامتالله دانشیان به خاطر عقاید مارکسیستی و دفاع از عقایدش و محکوم کردن شاه و اعمال رژیمش در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند.
وقتی دادگاه نظامی حكم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت كرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یكدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند.
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواك را برانگیخت آنها به تكاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ كنند. به آنها كه با شكیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد كه از شاه تقاضای عفو كنند اما آنها فقط پوزخند زدند. ساواك وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد كه دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند. اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد، زندگی كه او می خواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل كند آری برای او مرگ یك وظیفه بود. وقتی از او تقاضای ندامت نامه می كنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند، او می گوید هیچ كس از زندگی در كنار زن و فرزند گریزان نیست. من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را كه انتخاب كرده ایم باید به پایان ببریم. مرگ ما حیات ابدی است ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم كمر مبارزان را خرد نكرده ام ؟؟؟
در سحرگاه 29 بهمن در میدان چیت گر تهران وقتی او را به چوبه اعدام بستند هنوز لبخند می زند و می خواهد كه چشمانش را نبندند چون می خواست با دیدن خورشید به سرای باقی بشتابد .
او در وصیت نامه اش می نویسد :
من یك فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میكنم. و شما آقایان فاشیست ها كه فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدركی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید كه خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شكافت. شما ایمان داشته باشید كه حكومت غیرقانونی ایران كه در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریكا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم كشیده ایران واژگون خواهد شد.
ضمنا“ یك عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یك هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.
خسرو گلسرخی هم اکنون به همراه تنی چند از دیگر مبارزان زمان شاه مانند کرامتالله دانشیان(دوست و همرزمش که با او اعدام شد), محمد حنیف نژاد، سعید محسن، علیاصغر بدیعزادگان(از پایهگذاران سازمان مجاهدین)، و علی میهن دوست (از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین) و گروه بیژن جزنی که به همراه 8 نفر دیگر از همراهانش در ۳۰ فروردین ۵۴ در تپههای اوین کشتهشدند، در قطعه سی و سه بهشت زهرا به خاک سپرده شدهاند. یادشان گرامی باد.
متن کامل دفاعيات :
انالحياة عقيده و جهاد. سخنم را با گفتهاي از مولاحسين شهيد بزرگ خلقهاي خاورميانه آغاز ميكنم. من كه يك ماركسيست-لنينيست هستم براي نخستين بار عدالت اجتماعي را در مكتب اسلام جستم و آنگاه به سوسياليسم رسيدم. من در اين دادگاه براي جانم چانه نميزنم و حتي براي عمرم، من قطرهاي ناچيز از عظمت خلقهاي مبارز ايران هستم خلقي كه مزدكها و مازيارها و بابكها، يعقوب ليثها، ستارها و حيدر اوغليها، پسيانها و ميرزا كوچكها، ارانيها ، روزبهها و وارطانها داشته است. آري من براي جانم چانه نميزنم چرا كه فرزند خلق مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز كردم اسلام حقيقي در ايران همواره دين خود را به جنبشهاي رهايي بخش ايران پرداخته است. سيد عبدالله بهبهاني ها، شيخ محمد خياباني ها نمودار صادق اين جنبش ها هستند و امروز نيز اسلام حقيقي دين خود را به جنبشهاي آزاديبخش ملي ايران ادا ميكند، هنگامي كه ماركس ميگويد: "در يك جامعه طبقاتي ثروت در سويي انباشته ميشود و فقر و گرسنگي و فلاكت در سوئي ديگر در حاليكه مولد ثروت طبقه محروم است" و مولا علي ميگويد: "قصري برپا نميشود مگر آنكه هزاران نفر فقير گردند" نزديكيهاي بسياري وجود دارد چنين است كه ميتوان در اين تاريخ از مولا علي به عنوان نخستين سوسياليست جهان نام برد و نيز از سلمان پارسي ها و اباذر غفاري ها.
زندگي مولا حسين نمودار زندگي كنوني ماست كه جان بر كف براي خلق هاي محروم ميهن خود در اين دادگاه محاكمه ميشويم. او در اقليت بود و يزيد، بارگاه، قشون، حكومت و قدرت داشت. او ايستاد و شهيد شد هر چند يزيد گوشهاي از تاريخ را اشغال كرد ولي آن چه كه در تداوم تاريخ تكرار شد راه مولا حسين و پايداري او بود، نه حكومت يزيد. آن چه را خلق ها تكرار كردند و ميكنند راه مولا حسين است. بدينگونه است كه در يك جامعه ماركسيستي اسلام حقيقي بعنوان يك روبنا قابل توجيه است و ما نيز چنين اسلامي را اسلام حسيني و اسلام علي تاييد ميكنيم. اتهام سياسي در ايران نيازمند اسناد و مدارك نيست خود من نمونه صادق اينگونه متهم سياسي در ايران هستم، در فروردين ماه چنان كه در كيفر خواست آمده به اتهام تشكيل يك گروه كمونيستي كه حتي يك كتاب نخوانده است دستگير ميشوم. تحت شكنجه قرار ميگيرم (يكي از عمال ساواك فرياد ميزند:دروغه) و خون ادرار ميكنم بعد مرا به زندان ديگري منتقل ميكنند آن گاه هفت ماه بعد دوباره تحت بازجويي قرار ميگيرم كه توطئه كردهام. دو سال پيش حرف زدم واينك به عنوان توطئهگر در اين دادگاه محاكمه ميشوم. اتهام سياسي در ايران اينست كه زندانهاي ايران پر است از جوانان و نوجواناني كه به اتهام انديشيدن و فكركردن و كتاب خواندن توقيف و شكنجه و زنداني ميشوند. آقاي رئيس دادگاه همين دادگاه هاي شما آنها را محكوم به زندان ميكند. آنان وقتي كه به زندان ميروند و برميگردند ديگر كتاب را كنار ميگذارند مسلسل بدست ميگيرند.
بايد به دنبال علل اساسي گشت معلولها فقط ما را وادار به گلايه ميكند چنين است كه آنچه ما در اطراف خود ميبينيم فقط گلايه است. در ايران آنان را به خاطر داشتن فكر و انديشيدن محاكمه ميكنند چنانكه گفتم من از خلق جدا نيستم و نمونه صادق آن هستم اين نوع برخورد با يك جوان كسي كه انديشه ميكند يادآور انگيزيسيون و تفتيش عقايد قرون وسطايي است. يك سازمان عريض بوروكراسي تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد كه تنها يك بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است كه بنام اداره نگارش خوانده ميشود. هر كتابي قبل از انتشار به سانسور سپرده ميشود درحاليكه در هيچ كجاي دنيا چنين رسمي نيست و بدينگونه است كه فرهنگ موميايي شده كه خاسته از روابط توليدي بورژوازي كمپرادور در ايران است در جامعه مستقر گرديده است و كتاب و انديشه مترقي و پويا را سانسور شديد خود خفه ميكند ولي آيا با تمام اين اعمالي كه صورت ميگيرد با تمام اين خفقان ميتوان جلوي اين انديشه را گرفت؟ آيا در تاريخ شما چنين نموداري داريد؟ خلق قهرمان ويتنام نمودار صادق آن است.پيكار ميكند و ميجنگد پوزه تمدن B52 آمريكا را بر زمين ميمالد. در ايران ما با ترور افكار و عقايد روبرو هستيم، در ايران حتي به زبانهاي بالنده خلقهاي ما مثل خلقهاي بلوچ، ترك و كرد اجازه انتشار به زبان اصل نميدهند، چرا كه واضح است آنچه كه بايد به خلقهاي ايران تحميل گردد همانا فرهنگ سوغاتي امپرياليسم، آمريكا كه در دستگاه حاكمه ايران بستهبندي ميشود ميباشد. توطئههاي امپرياليسم هر روز به گونهاي ظاهر ميشود اگر شما در زماني كه نيروهاي آزاديبخش الجزاير مبارزه ميكردند آن زمان را در نظر بگيريد، خلق الجزاير با دشمن خود رودررو بود يعني سرباز، افسر و گشتيهاي فرانسوي را ميديد و ميدانست دشمن اينست ولي در كشورهايي نظير ايران دشمن مرئي نيست. بلكه فيالمثل در لباس احمد آقاي آژدان دشمن را فرو ميكنند كه خلق نداند دشمنش كيست. در اينجا آقاي دادستان اشارهاي به رفرم اصلاحات ارضي كردند و دهقانها و خانها كه ما ميخواهيم بياييم و بجاي دهقانها بار ديگر خانها را بگذاريم اين يك اصل بديهي و بسيار ساده تكامل اجتماعي است كه هيچ نظامي قابل برگشت نيست يعني هنگاميكه برده داري تمام ميشود، هنگاميكه فئوداليسم به سر ميرسد، نظام بورژوازي درميرسد، اصلاحات ارضي در ايران تنها كاري كه كرده راهگشايي براي مصرفي كردن جامعه و آب كردن اضافه توليد بنجل امپرياليسم است. در گذشته اگر دهقان تنها با خان طرف بود، حالا با چند خان طرف است شركت هاي زراعتي و شركت هاي تعاوني. امپرياليسم در جوامعي مثل ايران براي اين كه جلودار انقلابات تودهاي بشود ناگزير است كه به رفرمهائي دست بزند.
آقاي رئيس دادگاه كدام شرافتمند است كه در گوشه و كنار تهران مثل نظامآباد، مثل پل امامزاده معصوم، مثل ميدان شوش، مثل دروازهغار برود و با كسانيكه زيرسر دارند، صحبت كند و بپرسد شما از كجا آمدهايد؟ چه ميكنيد؟ ميگويند ما فرار كردهايم. از چه؟ از قرضي كه داشتهايم. و نميتوانستيم بپردازيم. اصلاحات ارضي درست است كه قشر خردهمالك را بوجود آورد ولي در سير حركت طبقات اين ماندني نيست، خردهمالكي كه با ماموران دولتي ميسازد، نزديكتر است، ثروتمندتر است، آرامآرام مالكهاي ديگر را ميخورد، در نتيجه ما نميتوانيم بگوييم كه فئوداليسم در ايران از بين رفته. درست است شيوه توليدي دگرگون شده مقداري ولي از بين نرفته مگر همان فئودالها نيستند كه الان دارند بر ما حكومت ميكنند همان فئودالهاي سابق هستند كه حالا براي امپرياليسم دلالي ميكنند، بورژوا كمپرادور شركتهاي سهامي زراعي و شركتهاي تعاوني كه بيشتر بخاطر مكانيزه كرده ايران بكار گرفته شده تا كدخداها.
رئيس دادگاه: از شما خواهش ميكنم از خودتان دفاع كنيد.
گلسرخي : من دارم از خلقام دفاع ميكنم.
رئيس دادگاه: شما بعنوان آخرين دفاع از خودتون دفاع بكنيد و چيزي هم از من نپرسيد بعنوان آخرين دفاع اخطار شد كه مطالبي آن چه كه به نفع خودتان ميدانيد در مورد اتهام بفرمائيد.
گلسرخي: من به نفع خودم هيچي ندارم بگويم، من فقط به نفع خلقم حرف ميزنم. اگر اين آزادي وجود ندارد كه من حرف بزنم ميتونم بنشينم.
رئيس دادگاه: همانقدر آزادي داريد كه از خودتان بعنوان آخرين دفاع، دفاع كنيد.
خسرو گلسرخي: (با خشم و غرور) من مينشينم، مينشينم، من صحبت نميكنم، ....
رئيس: بفرمائيد.
گلسرخي با غروري كه در چهرهاش آشكار است ميرود و مينشيند.رئيس: بفرمائيد.
بن مایه ها :
- خبر گزاری فارس
- ویکی پدیا
- كتاب حماسه خسرو گلسرخی – نوشته آرمان
۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه
گزیده ای از 23 سال نوشته ی علی دشتی - رسالت
رسالت
چرا باید نبوت را یک امر ضروری و مسلم دانست تا کسانی در مقام سبک و سنگین کردن آن برآیند و یکی آنرا تصدیق و دیگری آنرا رد کند؟
علمای کلام می گویند خداوند از راه لطف شخصی را مامور می کند که خلایق را از شر و بدکاری دور کند.
اما طرفداران اصالت عقل می گویند اگر خداوند تا این درجه به خوبی و نیکی و آسایش مردم علاقه داشت چرا همه را خوب نیافرید؟ چرا شر و بدی را در نهاد تا نیازی به فرستادن رسول پیدا شود؟
عده ای درجواب خواهند گفت خداوند شر و بدی را نیافریده است زیرا خدا خیر محض است و این طبیعت خود آدمیست که استعداد شر و خیر هر دو در آن هست. در جواب عده ای دیگر خواهند گفت این طبیعت را "طبیعتی که امکان شر و بدی و همچنین امکان خیر و نیکی در او هست" که به این افراد داده است؟
انسان ساخته شده پا به عرصه حیات می گذارد؛ طبیعت پدر و مادر و خواص وزاجی آن ها در بستن نطفه تاثیر می گذارد، همان طور که اراده ی آدمی در رنگ چشم و شکل بینی و کیفیت حرکت قلب و کوتاهی قامت قوه دید یا ضعف کلیه او کمترین اثری ندارد در کیفیت ترکیب مغزو اعصاب و تمایل درونی خود نیز دستی ندارد. اشخاصی فطرتا آرام و معتدل و اشخاص دیگر ذاتا تند و سرکش و افراط کارند. مردمان نیکو منش مخل آزادی دیگران نمی شوند و به حق سایرین تجاوز نمی کنند و کسان دیگر از هیچ گونه زورگویی دست بر نمی دارند.
آیا ارسال رسول برای این است که این طبایع را تغییر دهد؟ مگر با موعظه ممکن است سیاه پوستی را سفید کرد تا بتوان طبع مایل به شر را مبدل به طبع مایل به خیر کرد؟ اگر چنین بود چرا تاریخ بشرهای متدین لبریز از جرائم و خشونت و قتل و اعمال غیر انسانی است؟ پس به ناچار باید به این نتیجه برسیم که خداوند از فرستادن انبیا بر مردم که همه خوب شوند و به خیر بگرایند نتیجه ی مطلوبی نگرفته است و در اندیشه یک شحص واقع بین راه مطمئن تر دیگری برای رسیدن به این هدف وجود دارد و آن اینست که قادر متعال همه را خوب بیافریند.
متشرعین در برابر این ملاحظه جوابی حاظر دارند که: دنیا دار امتحان است و باید خوب از بد متمایز شود و فرستادن انبیا نوعی اتمام حجت است تا هر که ز دستور آنها پیروی کرد به بهشت رود و آنکه سر باز زد به سزای کرداربد خویش برسد. اما منکران اصل نبوت گویند: این سخن عوامانه است؛ امتحان برای چه؟ خداوند به همه اسرار بندگان خود آگاه تر از خود بندگان است، آیا برای اینست که بر خود بندگان معلوم گردد که بدند؟ آنها خود را بد نمی دانند و بدی های را که مرتکب شدند شر نمی دانند، از این رو مرتکب شدند. آن ها بر حسب فطرت و طبیعت خود رفتار کرده اند، و از آن گذشته متشرعین نباید فراموش کنند که ده ها آیه در قرآن هست که گمراهی و هدایت خلق را تابع مشیت خداوندی دانسته:
و در سوره ای دیگر خداوند حتی در گمراهی دیگران نقش پیدا می کند!
و آیه های متعدد دیگر که نشان دهنده این است که گمراهی و هدایت دیگران بدون مشیت الهی صورت نمی گیرد.
چرا باید نبوت را یک امر ضروری و مسلم دانست تا کسانی در مقام سبک و سنگین کردن آن برآیند و یکی آنرا تصدیق و دیگری آنرا رد کند؟
علمای کلام می گویند خداوند از راه لطف شخصی را مامور می کند که خلایق را از شر و بدکاری دور کند.
اما طرفداران اصالت عقل می گویند اگر خداوند تا این درجه به خوبی و نیکی و آسایش مردم علاقه داشت چرا همه را خوب نیافرید؟ چرا شر و بدی را در نهاد تا نیازی به فرستادن رسول پیدا شود؟
عده ای درجواب خواهند گفت خداوند شر و بدی را نیافریده است زیرا خدا خیر محض است و این طبیعت خود آدمیست که استعداد شر و خیر هر دو در آن هست. در جواب عده ای دیگر خواهند گفت این طبیعت را "طبیعتی که امکان شر و بدی و همچنین امکان خیر و نیکی در او هست" که به این افراد داده است؟
انسان ساخته شده پا به عرصه حیات می گذارد؛ طبیعت پدر و مادر و خواص وزاجی آن ها در بستن نطفه تاثیر می گذارد، همان طور که اراده ی آدمی در رنگ چشم و شکل بینی و کیفیت حرکت قلب و کوتاهی قامت قوه دید یا ضعف کلیه او کمترین اثری ندارد در کیفیت ترکیب مغزو اعصاب و تمایل درونی خود نیز دستی ندارد. اشخاصی فطرتا آرام و معتدل و اشخاص دیگر ذاتا تند و سرکش و افراط کارند. مردمان نیکو منش مخل آزادی دیگران نمی شوند و به حق سایرین تجاوز نمی کنند و کسان دیگر از هیچ گونه زورگویی دست بر نمی دارند.
آیا ارسال رسول برای این است که این طبایع را تغییر دهد؟ مگر با موعظه ممکن است سیاه پوستی را سفید کرد تا بتوان طبع مایل به شر را مبدل به طبع مایل به خیر کرد؟ اگر چنین بود چرا تاریخ بشرهای متدین لبریز از جرائم و خشونت و قتل و اعمال غیر انسانی است؟ پس به ناچار باید به این نتیجه برسیم که خداوند از فرستادن انبیا بر مردم که همه خوب شوند و به خیر بگرایند نتیجه ی مطلوبی نگرفته است و در اندیشه یک شحص واقع بین راه مطمئن تر دیگری برای رسیدن به این هدف وجود دارد و آن اینست که قادر متعال همه را خوب بیافریند.
متشرعین در برابر این ملاحظه جوابی حاظر دارند که: دنیا دار امتحان است و باید خوب از بد متمایز شود و فرستادن انبیا نوعی اتمام حجت است تا هر که ز دستور آنها پیروی کرد به بهشت رود و آنکه سر باز زد به سزای کرداربد خویش برسد. اما منکران اصل نبوت گویند: این سخن عوامانه است؛ امتحان برای چه؟ خداوند به همه اسرار بندگان خود آگاه تر از خود بندگان است، آیا برای اینست که بر خود بندگان معلوم گردد که بدند؟ آنها خود را بد نمی دانند و بدی های را که مرتکب شدند شر نمی دانند، از این رو مرتکب شدند. آن ها بر حسب فطرت و طبیعت خود رفتار کرده اند، و از آن گذشته متشرعین نباید فراموش کنند که ده ها آیه در قرآن هست که گمراهی و هدایت خلق را تابع مشیت خداوندی دانسته:
سوره قصص آیه 56
تو هر که را بخواهی نتوانی هدایت کنی، ولی خداوند هر که را خواست هدایت می کند.
و در سوره ای دیگر خداوند حتی در گمراهی دیگران نقش پیدا می کند!
سوره زمر آیه 23
کسی را که خداوند گمراه کرده هدایت کننده ای نخواهد داشت.
سوره محمد آیه 13
اگر می خواستیم هدایت نصیب اشخاص می کردیم.
و آیه های متعدد دیگر که نشان دهنده این است که گمراهی و هدایت دیگران بدون مشیت الهی صورت نمی گیرد.
۱۳۸۵ دی ۲۲, جمعه
نفرین سال، الهی سی دی ات پخش شود!
نفرین سال، الهی سی دی ات پخش شود!
می توان میزان فرهنگ، آگاهی و فهم مردم را در مسائل مختلف مورد ارزیابی قرار داد.
تمامی مردم در حرف به رعایت و حفظ حرمت خصوصی یکدیگر معتقدند، بسیاری حکومت را به علت دخالت و کاوش در امور خصوصی شهروندان سرزنش می کنند. شعار "حفظ حرمت خصوصی افراد" گوش خلق را کر کرده! ولی همین مردم شریف در عمل برای دیدین خصوصی ترین روابط بین دو نفر، به گفته ی فرماندهی نیروی انتظامی 4 میلیارد تومان خرج می کنند!
با توجه به اینکه در زندگی هر شخص مسائل خصوصی و شخصی زیادی وجود دارد، پس بلایی که بر سر خانوم زهرا امیر ابراهیمی آمد، می تواند بر سر هر شخص دیگر نیز بیاید. متاسفانه هر روز شاهد تکثیر عکس ها و فیلم هایی از اماکن و مجالس خصوصی هم میهنان و چهره های شاخص جامعه هستیم که در کمال تاسف مورد استقبال نیز قرار می گیرد، چه بسیار خانواده هایی که از هم پاشیده و افرادی که دست به خودکشی زدند. چگونه برخورد دولت و قوه ی قضاییه با چنین مسائلی می تواند اثر گذار باشد در حالی که مردم حاظر به پرداخت 4 میلیارد هستند؟
می توان میزان فرهنگ، آگاهی و فهم مردم را در مسائل مختلف مورد ارزیابی قرار داد.
تمامی مردم در حرف به رعایت و حفظ حرمت خصوصی یکدیگر معتقدند، بسیاری حکومت را به علت دخالت و کاوش در امور خصوصی شهروندان سرزنش می کنند. شعار "حفظ حرمت خصوصی افراد" گوش خلق را کر کرده! ولی همین مردم شریف در عمل برای دیدین خصوصی ترین روابط بین دو نفر، به گفته ی فرماندهی نیروی انتظامی 4 میلیارد تومان خرج می کنند!
با توجه به اینکه در زندگی هر شخص مسائل خصوصی و شخصی زیادی وجود دارد، پس بلایی که بر سر خانوم زهرا امیر ابراهیمی آمد، می تواند بر سر هر شخص دیگر نیز بیاید. متاسفانه هر روز شاهد تکثیر عکس ها و فیلم هایی از اماکن و مجالس خصوصی هم میهنان و چهره های شاخص جامعه هستیم که در کمال تاسف مورد استقبال نیز قرار می گیرد، چه بسیار خانواده هایی که از هم پاشیده و افرادی که دست به خودکشی زدند. چگونه برخورد دولت و قوه ی قضاییه با چنین مسائلی می تواند اثر گذار باشد در حالی که مردم حاظر به پرداخت 4 میلیارد هستند؟
اشتراک در:
پستها (Atom)